English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5548 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
shunts U به خط دیگر انداختن
shunt U به خط دیگر انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
retards U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
to limber up U پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
to limber up a gun carriage U پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
daylight U روز روشن روشن کردن
daylit U روز روشن روشن کردن
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
bit map U ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
mixer U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixers U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
Do the trains connect? U [خط] قطارها به هم اتصال دارند؟ [برای عوض کردن قطار]
harder U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
illumine U روشن کردن
clearest U : روشن کردن
clear U : روشن کردن
fire up U روشن کردن
lighted U روشن کردن
relume U روشن کردن
igniting U روشن کردن
light U روشن کردن
to shed light on U روشن کردن
clearer U : روشن کردن
illumined U روشن کردن
illumines U روشن کردن
clears U : روشن کردن
turn on U روشن کردن
refresh U روشن کردن
clarifies U روشن کردن
clarify U روشن کردن
clarifying U روشن کردن
to switch on U روشن کردن
emblaze U روشن کردن
lumine U روشن کردن
illume U روشن کردن
elucidating U روشن کردن
elucidates U روشن کردن
elucidated U روشن کردن
elucidate U روشن کردن
lightest U روشن کردن
illumining U روشن کردن
illuminate U روشن کردن
brighten U روشن کردن
brightened U روشن کردن
brightening U روشن کردن
brightens U روشن کردن
refreshes U روشن کردن
to fire up U روشن کردن
refreshed U روشن کردن
illuminating U روشن کردن
to clear up U روشن کردن
illuminates U روشن کردن
to bring tl light U روشن کردن
ignite U روشن کردن
ignites U روشن کردن
power up U روشن کردن
power on U روشن کردن
ignited U روشن کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
cold U روشن کردن یک کامپیوتر
lighten U درخشیدن روشن کردن
clarifying U روشن کردن یا شدن
restart U روشن کردن دوباره
explicating U روشن کردن فاهرکردن
explicates U روشن کردن فاهرکردن
lightening U درخشیدن روشن کردن
clarify U روشن کردن یا شدن
coldest U روشن کردن یک کامپیوتر
igniting U روشن کردن گیراندن
illuminates U روشن کردن منطقه
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
to play with fire U آتش روشن کردن
clarifies U روشن کردن یا شدن
to kindle U آتش روشن کردن
To light a fire . U آتش روشن کردن
colder U روشن کردن یک کامپیوتر
illuminate U روشن کردن منطقه
to light a cigarette U سیگاری را روشن کردن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
lightened U درخشیدن روشن کردن
ignited U روشن کردن گیراندن
colds U روشن کردن یک کامپیوتر
ignites U روشن کردن گیراندن
turn over <idiom> U موتور را روشن کردن
cold start U دوباره روشن کردن
explicated U روشن کردن فاهرکردن
explicate U روشن کردن فاهرکردن
refurbished U روشن و تازه کردن
to start a car [to crank a car] [American English] U ماشینی را روشن کردن
refurbishing U روشن و تازه کردن
ignite U روشن کردن گیراندن
refurbish U روشن و تازه کردن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
refurbishes U روشن و تازه کردن
To light ( kindle) a fire. U آتش روشن کردن
illuminating U روشن کردن منطقه
lightens U درخشیدن روشن کردن
owl light U کمی روشن کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
multigage U قطار راه اهن چند ریله قطار چند ریله
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
shine U براق کردن روشن شدن
shines U براق کردن روشن شدن
alighting U روشن کردن اتش زدن
alighted U روشن کردن اتش زدن
enlighten U روشن کردن تعلیم دادن
clears U پیام کشف روشن کردن
upstart U یکه خوردن روشن کردن
illuminations U روشن کردن منطقه روشنایی
alights U روشن کردن اتش زدن
clearest U پیام کشف روشن کردن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
clearer U پیام کشف روشن کردن
upstarts U یکه خوردن روشن کردن
enlightens U روشن کردن تعلیم دادن
enlightening U روشن کردن تعلیم دادن
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
illumination U روشن کردن منطقه روشنایی
enucleate U روشن کردن توضیح دادن
clear U پیام کشف روشن کردن
to turn on U روشن کردن [کلید الکتریکی]
search light illumination U روشن کردن منطقه با نورافکن
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
alight U روشن کردن اتش زدن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle U موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
to put one's affairs in order [to settle one's business] U تکلیف کار خود را روشن کردن
illume U منور کردن روشن فکر ساختن
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to switch on the dipped [dimmed] headlights U چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illumination by reflection U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
format U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
formats U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
colder U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
coldest U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold boot U روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold fault U نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1popsicle
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com